نی نی احمد و زهرا

اولین دیدار و ماه اول و دوم

سلام نی نی گلم. اینجا میخوام برات بنویسم. از همون وقتی که یه دونه ریز تو دل من بودی. از همون موقعی که وقتی فهمیدم تو هستی دنیام عوض شد.  الان هفته یازدهم هستش که مهمون دل من و عشق من و بابات شدی. میدونی مامان جون تو خیلی خوشبختی که داری بچه مامان و بابایی میشی که خیلی هم رو دوست دارن.  بذار از اون روزی بگم که فهمیدیم تو هستی.  راستی بهت بگم که یکسال و نیمه که ما ازدواج کردیم و همه دوست داشتن که تو زودتر مسافر خونه ما بشی. اما من فقط 5 ماهه که درسمو تموم کردم و احمد جان هم که دوست داشت ما بیشتر با هم خوش بگذرونیم.  وقتی به وجودت شک کردم به بابات گفتم که بریم ازمایش خون بدم. اولش قبول کرد ولی خستگی کارش نذاشت که...
28 اسفند 1396
1